یادداشت آخر

پس از سالها قلم زدن در اینجا متاسفانه نوشته هایم از تاریخ مهر92 تا مهر94 ناپدید شدند. ایمیل به مدیر وبلاگ نه تنها نتیجه نداد که بی پاسخ ماند. ناگزیر مکان خود به آدرس زیر نقل می کنم:

http://dascapital.blogsky.com/

 

كاپيتاليسم در برابر طبيعت( نوامي كلاين)

نقد

كاپيتاليسم در برابر طبيعت
نوامي كلاين

در:

http://marxandphilosophy.org.uk/reviewofbooks/about/translations

منتشر شد.

مقدمه ای بر فلسفه اجتماعی و سیاسی برتولت برشت

نقد

مقدمه ای بر فلسفه اجتماعی و سیاسی برتولت برشت

در سایت :

http://marxandphilosophy.org.uk/assets/files/reviewofbooks/translations/fa1806.pdf

منتشر شد.

قانون، حقوق و ايدئولوژي در روسيه :سرنوشت ابر قدرت

نقد

قانون، حقوق و ايدئولوژي در روسيه
:سرنوشت ابر قدرت
در
منتشر شد.

اوز اوزه

هزار امید خفته  در دلم
که هنوز نامی بر آنها ننهاده ام
هزار راه نارفته در برابر
و سفره ای گشاده به روی ِ خلق...
 
                   بگو شراب ناب کدام تاک؟
                                            کدام کشتگاهی ای صنم؟
که لب بر قدحت ننهاده این چنین مستم؟
                                  بگو چرا  ز شاخه جدایی؟
 و شکوفه لب از لبت نمی کشد !

شلّاق ِصاعقه ی ِ  آذر  و زمستانهای بسیار بر دلم
مدفون  آوارِ برگهای ِ پاییزی ِ رعدش
 و زخم هیبتِ بیدادش بر جان   

بانو
این مردگان در بزم ِ شبانه شان
کدام نامه یِ نافرستاده ام را  می خوانند؟

گاه که می پوشاند سکوت یخ زده، تاریکی را
میراثی از شکیب تا کجا می کشد ردّ پای نور را بر چهره ی ِ رود ِ یخ بسته در آوندِ شاخه ی ِ خورشید،
                     که  در فصول ِتهاجم ِ درد
مجال ِرقص ِ سرخوشانه اش نیست

بانو
                      تو همه ی ِ احتمال ِ چشم انتظاری ِ من
                  تو احتمال باروری ِ زهدان ِخاک ِسوخته
                  تو راز کوچ ِ اینهمه  ابرهای بی باران از آه  ِ من
با اینهمه اگر
عشق را مجال سرودن بود
با نام تو باز/ بسته می شد هر دری
 و رازهای ِ سر به مهر ِ نهفته در غرورِ نافه ی توفان،
چون تیغه یِ سرد ِ چاقوی ِ انتقام
می گذشت از دل شب
سرد
      سرد
            سرد
و
تقدیر فراموش شده در میان هزار امید بی نام
و خزری  چندان کوچک  که در دو چشمت جای گرفته
و جنگلی که در کف دستانت
و خورشید...
آه خورشید ِ عریان در پیوندهای ِ مبارک!...
آه...
آه...

 با سپاس از شاعر گرامی صداقت فر ...

و یک شعر ترکی

 

اوز اوزه

 

قيشدا

 قوشلارين اوشماغي گلمير،

روح ايسه،

كاپيتال سوموروسو قوروددوغو گؤلده دوزا باتميش گمييه دايانير،

اوجالان دالغالارين قيشقيريغين خاطيرلايير

و دورمادان سينير.

 

آغاچلار اوز چئويرير

سويوغون درينلييين هوفلاما دولدورمور

آياق ايزلري

 بوز اوزرينده قوجالير

و ديل

دورمادان سينير.

 

بيردن

بير شي ياخينلاشير

ايشسي بوراخيب

رنگلرين پاتلاماسينا گوز تيكيرم.

 

من، طبيعت و اولكه م باهاري قوجاقلاييب

دورمادان يوكسليريك...

معنای زندگی

 

 

خداوند تبارک و تعالی و مفهوم حیات  

 

مفهوم حیات یکى از اساسی ترین مفاهیمی است که در دنیای نوین در رابطه با مفاهیم دینی سنجیده می شود. البته مفهوم حیات مفهوم ِی عام است که از زوایای گوناگون مثل فلسفه اخلاق، روان شناسى، فلسفه ذهن و ... مورد کنکاش و کنکاش قرار گرفته است. در این نوشته می خواهم  نسبت مفهوم ِ حیات با گزاره های دینی را مورد کنکاش قرار دهم. پارادایم مفهوم ِ حیات از مسائلی است که بعد از تفکر درباره حیات برای انسان طرح می شود. طرح این سوال با چگونگی حیات شخصی و اجتماعی انسان ها ارتباطی مستقیم دارد. داشتن یک نظریه مناسب درباره معناداری عالم هستی، نمی توانیم به گونه مناسبی انسانیت و شرایط حیات مناسب او را مورد توجه قرار دهم. اینکه در این پارادایم چه دیدگاهی برگزینیم، فعالیت ها و روابط و مناسبات، ارزش های اخلاقی و بطور کلی نقاط ارزشمند حیات ما را دستخوش تحول خواهد کرد. پارادایم «مفهوم ِ حیات» ارتباط وثیقی دارد با پارادایم «هدف حیات». انسان ها با توجه به هدفی که برای حیات خود در نظر می گیرند، به حیات خود معنا می بخشند. برای تنظیم این نوشته از وصایایِ پاره ای از هواداران سرسخت گروهکها که اعدام شده اند نیز استفاده شده است. اشاره یِ آنها به نشانه هایِ الهی نشانگر این مسئله است که اساساً انسان بی خدا -  علیرغم ادعایِ کاذب – وجود ندارد. من شخصاً با بررسی وصایایِ شهدای انقبلاب و جنگ به این نتیجه رسیده ام که اطمینان قلبی و اتکال به خداوند تبارک و تعالی در نزد اینان بسیار چشمگیر است.

با توجه به گفته یِ فوق، برای مثال،  فردی که کسب ثروت را هدف نهایی خویش قرار داده است، مفهوم ِ زندگی خودش را بر اساس آنها بنا نهاده است. پارادایم از آنجا آغاز می شود که چنین فردی از خودش سوال کند؛  آیا ثروت آن میزان ارزشمند است  که کل تلاشم  را مصروف آن کنم؟ یا آیا احیاناً چیز با ارزش تری یافت نمی شود که به دست آوردن آن به مراتب از کسب مال و ثروت مهم تر باشد؟ به احتمال فراوان سوالاتی از این دست ذهن شما را نیز هرچند برای لحظاتی کوتاه به خود مشغول کرده است که؛ آیا حیات هدف دارد یا نه؟ آیا حیات ارزشمند است یا نه؟ آیا انسان‌ها دلیلی برای حیات دارند یا نه؟ نقش مرگ و حیات پس از مرگ در پارادایم مفهوم ِ حیات چیست؟ برخی براین باورند که پرسش از مفهوم ِ حیات به این دلیل طرح می‌شود که حیات انسان به مرگ می‌انجامد. اگر مطابق دیدگاه های ماتریالیستی، مرگ انتهایِ  حیات قلمداد شود و چیزی به نام خوشبختی لایزال غیرممکن باشد، آیا حیات می تواند معنادار باشد؟

بر اساس آموزه های دینی، خداوند کامل علی الاطلاق است؛ یعنی دانا و توانای مطلق است. از هر عیب و نقصی مبرّاست. همه به او نیازمند و او بی نیاز از همه است. در مقابل، انسان موجودی است که با برخورداری از برخی صفات الهی، مثل علم، اراده، اختیار و ...،  بطور ناقص، در پی کمال است.

 

معنایِ  «مفهوم ِ حیات» در برابر مفاهیم «پوچ انگاری» یا «نهیلیسم» عرضه شده است. نهیلیسم مفهومی نوین است که هم عرضِ  با پیشرفت های علمی و تکنولوژیکی، ذهن برخی فیلسوفان را درگیر خود نموده است. رواج نهیلیسم و هیچ انگاری در جوامع بشری به ویژه در دنیای غرب، پس از رنسانس و انقلاب علمی و صنعتی شتاب فزاینده ای داشته است. در یک تقسیم بندی، نظریه های مفهوم ِ حیات را می توان به دو دسته نظریه های طبیعت گرایانه، و فراطبیعت گرایانه تقسیم کرد. نظریه های طبیعت گرا ( ناتورالیست) بر این نظرند که امکانات و قابلیتهای موجود در همین جهان مادی برای معنادار ساختن حیات آدمی کافی است ولی نظریه های فراطبیعت گرا( متاناتورالیست)  بر این باور اند که وجود خداوند و یا جاودانگی آدمی برای معناداری حیات لازم است. در این دیدگاه، از لزوم اساسی ترین آموزه های دینی یعنی وجود خداوند و حیات پس از مرگ برای مفهوم ِ حیات دفاع می شود. جامعه شناسان و روان شناسان امور متعددی مانند رنج کشیدن ها، ناکامی ها، شکست ها و ناتوانی تفسیر آنها را از جمله عوامل درونی و اجتماعی مهم پوچ انگاری می-دانند. مطابق این دیدگاه، آشفتگی و سرگردانی انسان در جهان مدرن ناشی از نبود ایمان و دست برداشتن از خدا و دین است.( والتر. تی. استیس، در بیمفهوم ِی معنا هست، نقدونظر، شماره 1و2، ص109) به اعتقاد این عده، برای رسیدن به پاسخی مناسب برای پارادایم معنی حیات راهی به جز رجوع به دین وجود ندارد؛ پرسش «مفهوم ِ حیات چیست؟»-که اغلب ملازم است با این پرسش که آیا انسان ها بخشی از یک هدف بزرگ تر یا هدف الهی اند یا نه- پاسخی دینی طلب می کند.»  (سوزان ولف، مفهوم ِ حیات، نقدونظر، شماره 1و2، ص29) بدون اعتقاد به وجود خدا نمی توان از مفهوم ِ حیات سخن گفت. تنها در صورتی می توان گفت حیات دنیوی ما معنادار است که حیات اخروی وجود داشته باشد. آفرینش بدون هدف نمی تواند بامعنا باشد. انسان موجودس هدفمند است و تنها در صورتی می تواند حیات معناداری داشته باشد که به سوی هدف واقعی خود حرکت کند. دین می گوید؛ هدف واقعی انسان تنها خداوند است. بنابراین، تنها با پذیرش حیات پس از مرگ و رستگاری ابدی می توان به مسئل? مفهوم ِ حیات پرداخت. مفاهیم و گزاره های دینی می توانند بر تمامی ابعاد حیات ما سایه افکنده و آن را معنادار کنند. بنابراین پذیرش موجود ابدی و حیات ابدی در این پارادایم اساسی ترین موضوع است.

انسان موجودی است دارای استعداد فراوان که با کارهای اختیاری خود می تواند استعدادهای خود را در بعد انسانیت شکوفا کرده و به منصه ظهور برساند و بالفعل دارای کمالاتی شود که نداشته است. انسان بالفطره خواهان چنین کمالات انسانی است.

 

اما چرا خداوند می تواند نقش معناداری حیات انسان را به عهده بگیرد؟ مطابق آموزه های دینی، خداوند کامل علی الاطلاق است؛ یعنی دانا و توانای مطلق است. از هر عیب و نقصی مبرّاست. همه به او نیازمند و او بی نیاز از همه است. در مقابل، انسان موجودی است که با برخورداری از برخی صفات الهی، مثل علم، اراده، اختیار و ...،  بطور ناقص، در پی کمال است. انسان موجودی است دارای استعداد فراوان که با کارهای اختیاری خود می تواند استعدادهای خود را در بعد انسانیت شکوفا کرده و به منصه ظهور برساند و بالفعل دارای کمالاتی شود که نداشته است. انسان بالفطره خواهان چنین کمالات انسانی است. به دلیل فطرت کمال جوی انسان، تنها در صورتی او می تواند به حیات خود معنا ببخشد که اهداف الهی را به عنوان اهداف حیات خود برگزیند. بسیاری از فیلسوفان دین و متکلمین جدید معتقدند ربط و نسبت با خداوند، شرط لازم و کافى براى این است که زندگى شخص معنادار باشد. از دیدگاه این عده، خود همین ربط و نسبت معنادارى است و معنا در زندگى ما از راه تحقّق بخشیدن به هدفى که خداوند براى آدمى مقرّر کرده است، حاصل مى آید. بنابراین، یک زندگى بدان اندازه که به تحقّق هدف الهى [از خلقت آدمى] مدد مى رساند، معنادار است.

قیز ، آی و اولدوزلار

قیز ، آی و اولدوزلار

گؤل قورویوب ته‌رکی دوز داشینا دونه‌ندن سونرا  بیز قارداشلار  بیر زامانلار ییرقالانان ایندی ایسه قوروموش گؤلون دوزلارینین اوستونده   دیزه چؤکوردوق و گاهدان اوشاقلیق اللریمیزینن  بیز قارداشلار  قازیردیق ایندی قوروموش گؤلون ترکینی‌  بو گومانلاکی  اؤرانین آلتیندان چای آخیر  قازیردیق نازیک بارماقلاریمیزینان اؤرانی کی بیر چای ایندی قوروموش گؤلوموزون آلتیندان آخیردی  بیز قارداشلار  خیرداجا اللریمیزینن  کسیک کسیک اؤسگورمه‌لر و خش‌لی نفسلریمیزینن  قازدیق دوزلاری   چؤمورلاری آغزیمیزا باسیب یئدیک اوچ یوز گئجه گونوز  بیز قارداشلار  قازدیق  قازدیق  اؤقدرکی اؤزوموزو قازدیق ایچیمیزده‌کی.....

ادامه نوشته

یئنی شعرلر

۱


اؤپوش

اوشاقلیقیمدا

اللریمی گؤیه اوزاردیردیم

آللاهین  اتگیندن توتماقا

اؤزوموده یوخاری چکیردیم

لاپ یوخاری

بارماقلاریمین اوجوندا تیتره‌ک دوروردوم

آما

یئنه ده دؤداقلاریم دؤداقلارینا چاتمیردی.

 

حیرصیمدن ائله قیشقیریردیم

په‌ره‌ن په‌ره‌نه دوشوردی چیگنیمده‌کی ملک‌لر

گؤزلرینه

ائله قیقاجی باخیردیم کی

هر گون

آزالیردی گؤی اوزوندن بیر ملک

و ایچیمده چؤخالیردی بیر اوشاق...

 

۲

آنا، قیز و روح القدوس 

   

آنا گئدیر

بطنينده قیزي، 

ایچینده آرزولاری

و چیگنینده تاریخ بؤیو سیتم سورونور...سورونور

سؤل الی گئچمیشده ایتیب

ساغ الی گله‌جگین  الینده اری‌ییب

 

روح القدس

اوتانیر یاراتلیقیندان

 هؤنکورتوسونون سسی اوجالیر،     

  آغلايير حزین حزین،

ايچين-ايچين...

  ايسلانير آنا، 

  ايسلانير قیز، 

  ايسلانير روح القدوس، 

     

آنا

  گئدیب...

  گئدير...

  گئده جک....

و  بطنينده کي  اوشاق، 

  چیگنینده‌کی سیتم

  نه‌قه‌ده‌ر داوام ائده‌جک؟... 

   

مريمین سانجیسی باشلیییب

عيساني يوخ، 

یهوداني دوغاجاق! 

 

 

قارداش اؤلومی

۳

  آتام پالتارلاریمیزی، 

  باشماقلاریميزی، 

  بير آز یئکه آلاردي کي، 

  بؤيوينده ده گییه بیله‌ک. 

   

  اؤ ندنسه بؤیوموردی...

سانکی گؤیدن بيزه گؤز قويان کيشي 

  اونودموشدی اؤنو!

   

 

آنام 

  هر دفعه  سوفره يه بیر بؤش بشقاب قؤیوردی، 

  بير پاي آرتيق پيشيریردي - 

  سونرا بؤش بوشقابی گؤز ياشلارييلا يویوردي... 

   

  من قارداشیمین 

  باشماغینا، 

  پالتارینا، 

  باخيب بؤيویوردوم... 

   

  آزديم قارداشسیزليق دولانباجيدا، 

  قارداشینین اليندن توتان‌لاري گؤرنده 

  اللريم جيبيمده اوشويوردی. 

       

  من یاشلانیردیم، 

قارداشیمین آما

قیوراشمیردی اوزو، 

  آغارمیردي ساچي، 

  تؤکولمیردي ديشلري، 

  اؤ 

  قوجالمیردي، قوجالمیردي... 

 

من هه‌له‌ده

گیزلیجه

  آنامين میتباخدا 

  گؤز ياشلارينین سسینه قولاق آسيرام... 

 

 ۴ 

بیر دامجی اومود 

اخباردا

هاوا دوروموندا

 دئديلر کي، 

سوریه‌ده قار ياغاجاق... 

  گؤره سن،

آتالاری، قارداشلاری، قؤهوم لاری

 خیاوانلاردا اؤدلی گؤلله‌ اؤینویاندا

اوشاقلارين اورگيندن 

  قارگولله‌سی اويناماق کئچيردي؟ 

   

  سوریه‌لي بير اوشاق، 

  داغیلمیش ائوده اؤتوروب، 

  خياللاري ايله اوينايير. 

  آما خيالينا بئله گلمير، 

  «فارسی وان»دا ايتاليا سالادي نين حاضيرلانماسي: 

  هولند پنيری 200گرام 

  بولغار بيبري. 

  شیويد. 

  ريحان. 

  زيتون. 

  مايونز. 

   

  سوریه اوشاغینا آناسي اؤرتا دؤغو سالادي حاضيرلايير: 

  بير دامجي گؤز ياشي. 

  بير  دامجي گؤز ياشي. 

  بير دامجي گؤز ياشي. 

  بير دامجي گؤز ياشي. 

  بير دامجی‌دا اومود... 

   

 بیلیرسیز ، 

  ايندي سوریه‌ده هاوا نئچه درجه دی؟..  

یاغیش

یاغیش


کدرلی ماهنی‌دیر

 یاغیش!

هردن

 گؤزلریمین کیتابین ور‌ق‌له‌ییب

اؤوودلاریما دامیزدیراندا

کدرلی،

 آجی ماهنی‌دیر،

دورمادان

هؤککولتوینن

بؤغازیما یاغیر

سنسیزلیگینده!

 

سنسیزلیکده

شافاق آتما نه‌یه لازیم

اولدوزلاری

بیر بیر

گؤیون دؤشوندن قؤپاریرسا...

جعفرین نجیب اللری


جعفرین نجیب اللری

علیرضا اوچون

  ائشیدیرسیز اگر سؤزلریمی های وئرین منه. آخی من اؤزومی گئچنلرده تصور ائده بيلميرم. چونکی تصور حيسس‌یمي ایتیرمیشم. منيم باجارديغيم ايش، دوشونمک و سونرا دوشوندویومی داش، توپراق، بتن و دمیرده جانلاندیرماقدي. آما ایندی دییه‌سن بدنيمين بوتون اعضاءلاري ايفليج اؤلوب. باشيم ائله بيل‌کي، بیربیرینین قارنینا تپیلمیش، گؤیه اوز توتوب یوخاری قالخان دولفین مجسمه‌لرینین ان یوکسکینین بورنو اوستونه ياپيشيديريليب. بعضاً گؤزلريمين اؤنونده، باشلاري، اللري، آياقلاري اؤلان، دايم حرکت ائدن آداملار گؤرسه‌نير. آغريياندا دا باشيمين اورتاسي آغرييير، دوشوننده ده باشيمين اورتاسي دوشونور. قلبیمده چؤخداندی هئچ بير گل گئت یوخ، اؤنجه‌کی‌لر کیمی اعتيراضسيز، سس‌سیز صداسیز قضانین اؤلایلارینا تسلیم اؤلموشام.. اؤ زامانلار شهریمی ترک ائتمک توانیم واریدی آما ایندی...یوخ ! .. بو نانجیب شهریمی! آما ايفليج اولماغيمين  ان دهشتلي سيرري  بودورکي، هامی ائله بيليرکي، منیم بئینیمده ايفليجدی.... 

ادامه نوشته

ياداشتي بر شعرهاي شهريار گلواني

http://s4.picofile.com/file/7868729993/Picture.jpg

عليرضا ذيحق

ياداشتي بر شعرهاي شهريار گلواني

با نگاهي به كتاب" سربازان در باغ"

" سربازان در باغ "* مجموعه شعري است از شهريار گلواني . كتابي با دو بخش متفاوت . يكي شعرهاي شاعر و ديگري ترجمه هاي وي از شعر جهان . اما آنچه كه چشم نوازتر است و جاي تعمقِ بيشتر دارد شعر هاي خود شاعر است . بياني متفاوت كه هر كلمه اش جزيره اي است با آتشفشاني از شعر در اعماق. شعرهايي كه به مثابه ستارگاني از دل تاريكي فرو مي ريزند تا خطي ميان مرگ و زندگي رسم كنند و از هزاره اي سخن گويند كه " مرد در شفق / نفس را به تمامي در سينه حبس مي كند  / و لبان داغ گلوله را مي بوسد"  و " شيطان مترادف انسان است / وقتي كه سعي مي كند / دست انساني ديگر را از پشت ببندد ."


ادامه نوشته

ایتلر


قؤی ایتلر هوروسون

گئجه یاریسی قاپی چالیناندا
یا بیری سهو ائدیب زنگی ووراندا
یا حتتا دؤست اؤلان بیری
قاپینی دؤیه‌نده
ایتیمین هورومه‌سینه مانع اؤلمورام

منده اؤنون هیجانینا قاتیلیب اؤننان هورویوره‌م
عووووو-عوووو
هوروره‌م نه‌قدر سه‌سیمده قووه وارسا
عووووو
ایتیمین یانیندا

بیلیره‌م آنالار ، قادینلار، باجیلار تالانمیش ائللرده
ایتلرین هورومه‌سینه مانع اؤلمورلار
چونکی
ایتلرین هورومه‌سی
اؤنلارین اومودون تزه‌لییر
ائله سانیرلار کی زوریلا ائودن اؤغورلانان اؤغوللاری
قیزلاری
ائوه دؤنوبلر

دو پرنده


از پهنه آسمان آبی
یا دو پرنده گذشتند از برابرت
یا دو موشک که از مرزی نامعلوم شلیک شده بودند.

یا صبحی آرام با غنچه های شکفته و سبزی های معطر
یا همان سلول و همان صبح و همان اندیشه ی ِ دیروزی
به جا آوردن موقعیت!

سلول مشترک
هدف مشترک
و باوری که ما کمی زودتر به آن رسیده بودیم.

هنوز جسم مان را داریم،
رها یا زندانی
و پرنده ای که راز ماست...

مطلق و نسبی يوخسوللوق...

مطلق و نسبی يوخسوللوق...   

     دونیانین چؤخ یئرلرينده خالقین گون به گون  يوخسوللاشما پروسه سي گئتديکجه دؤنمز و قارشيسي آلينماز آخیما چئوريلير.داها اؤنملی اؤلان بودورکی،  بو يوخسوللاشما نسبی يوخ، مطلق کاراکتر داشيماقدادي.بو نه دئمکدير؟ انگلس 1891نجي ايلده سوسيال - دموکرات پروگرامينين تنقيدينه داير يازيسيندا، سؤزوگئدن پروگرامدا یاییلان ادّعايا موناسيبت بيلديررکن يازيردي: « پرولتارلارين سايي و يوخسوللوغو گئتديکجه داها جوخ آرتير » …بو بئله مطلق شکيلده، بورادا دئييلديگي کيمي ، دوغرو دئييلدير.فهله‌لرين تشکّلي، اونلارين دايم آرتان مقاومتي يوخسوللوغون آرتماسي اوچون مومکون قدر انگل اولاجاقدي.لاکين حقيقتن آرتان بير شئي وارسا...

ادامه نوشته

آپولو و دافنه  

آپولو و دافنه 

  آيلار کئچیر، ايل دولانیر يئني ناغيل يارانیر... 

  قديم اولمپده، پارناس داغي نين اتگينده، ستيکس چايي‌نين کناريندا پني آدلي بير قوجا ياشاييردي. اؤ، فقیرکؤماسيندا تک-تنها عؤمور سوروردی. تکلیگینده، قوجا مئيليني باغچاسيندا بيتن دافنه آغاجينا سالميشدي. اؤنا قوللوق ائديب، اونونلا دردلشيردي. دافنه‌نين خوش عطيرلي آغ چيچکلري قوجايا یالنیزليغيني اونوتدوروردی... 

ادامه نوشته

اقاقیا/ راز


(1)

اقاقیاهای سپید
نومیدانه
دستان شان را می گشایند
در طلب ماندنت

مگریید درختان سرگشته‌یِ من
رفتن او
آغازی بر باز آمدن است

(2)

رازها
در صفی طولانی
در سوک شمع ها
و لبخند شراب نیشکر
هل می دهند همدیگر را
و
تو همه را
در کف دستانت جمع می کنی

ناباورانه
رازی از لبانت رها می شود
در گوش من!

باز
راز
و نیازهایِ بسیار...

مارکوی میلیونر

مارکوی میلیونر

یوجین اونیل

شهریار گلوانی


مقدمه:

 

صحنه: صحرایی وسیع در ایران. نزدیک مرزهای هندوستان، درختی مقدس که بر روی تنه اش اشیای نذری، تکه هایی از لباس های زائرین،النگوها، بازوبندها، لوازم تزیینی و شمع های کوچک  سنجاق شده و یا از شاخه های اش آویزان شده است. شاخه های سنگین و تناور درخت به فاصله زیادی از تنه ی ِ درخت گسترده شده . در پشت صحنه، سایه ی ِ خنک ِ زیر ِ شاخه های درخت بطور محسوسی با آفتاب کور کننده ی ِ خورشید نیمروزی بر روی شنزار داغ ، در تضاد است. بازرگانی با دو بسته ی ِ پیچیده شده شبیه کیف های تجاری مدرن در دست با گام های خسته به سختی خود را پای درخت می کشاند. تاجر کیف ها را روی زمین می گذارد ، دستمالی از جیب اش در می آورد و پیشانی اش را پاک می کند. تاجر مرد مسیحی ِ سفید پوست ِ میان سال  با قامتی متوسط و ریش و سبیل مایل به خاکستری است. لباس های ژولیده اش شبیه پوشش تاجران ایتالیایی در سده هیجدهم است. تاجر خسته و گرما زده آهی از نهاد برمی آورد.

اووف....

از سمت چپ ِ صحنه،  مرد ِ مجوس ایرانی با لباسی  شبیه به پوشش بازرگانان  با کیف ِ مربع کوچکی در دست وارد می شود. او نیز همانند تاجر قبلی خسته و گرما زده است. قطع نظر از تفاوت نژادی از لحاظ شکل ظاهری و سن کاملا ً شبیه مرد مسیحی است. مسیحی و مجوس نگاهی خیره به هم می اندازند و لاقیدانه سلام می کنند. مجوس کیف اش را روی زمین می گذارد و پیشانی اش را پاک می کند.

ادامه نوشته

نقد  داستان « زني به نام اتش»


http://s4.picofile.com/file/7817484294/Imager.jpg

نقد  داستان " زني به نام اتش " /علیرضا ذیحق

در

http://www.maral65.blogfa.com/post-13.aspx

و در

سایت ماندگار:

http://mandegar.info/1392/Mordad/sh-golvani.asp

زني به نام آتش حكايت دراما تيك خانواده اي است كه سه نسل در آن جان يافته و ايفاي نقش كرده اند . نسل اول پدر و مادر ليلا همسر آراز. نسل دوم ليلا ، آراز ، آتش ، آرمان ،سوزان و بهرام . نسل سوم افسانه و روشن فرزندان آراز و ليلا . پدر ليلا فعال سياسي كه فعلا وانمود مي كند از گذشته دل كنده در صورتي كه هنوز به فعاليت هاي مخفي ادامه مي دهد و بر سر آرمان اش باقي است . مردي كه معتقد است مرگ براي همسايه خوب است . مردي كه عشق نخست اش را فداي آرمان اش كرده است .آرماني كه رنگ و بوي مصدقي دارد . مادر ليلا كه موضع سياسي پاسيف دارد اما وقتي حرف مي زند مثل يك تحليل گر سياسي با دانش رواكاوانه حرف مي زند . آراز و ليلا كه هردو عاشق هنراند . آراز نقاش و مجسمه ساز است . روح توفاني و ماليخوليائي دارد . پس از ازدواج و تولد دوفرزندش وقتي براي انجام مأموريتي به خطه ي جنوب مي رود باز ني به نام اتش آشنا و رابطه برقرار مي كند و بعدا پشيماني و احتمالا عذاب وجدان باعث مي شود به سفر در دور دنيا دست بزند تا روح اش آرامش پيدا كند . آتش هم به قونيه مي رود تا با سير و سلوك عرفاني ...

ادامه نوشته

آغاچلار زه میسی


آغاچلار زه میسی

عابباس احمد اؤغلونون" یالقیز چینار"  اوزره نوتلار

 

سهو ائتمیرسم کافکانین بئله بیر سؤزی وار: " هر شئیین ادبیاتا دخلی وار. ادبیاتا دخلی اولمایان شئیلر منی بئزدیریر، اوساندیریر... منده  اکراه یارادیر" . نئجه کی اؤرولین"  حئیوانلار زه‌میسی " حکایه سینده دونقوز، ایت، داوار و باشقا حئیوانلارین ادبیاتا دخلی اؤلور. ماراقلی بودور کی معاصر ادبیاتدا سمبوللاردان یارارلانماقا مئیل آرتیب،  آما اساس اولاني بو سمبوللارين هانسي مقصدله ادبياتا يول آچماسيندادير...

ادامه نوشته

گؤروش

سنسیزلیگینده،

 سنیله اؤلماق

آیی سودا توتماق کیمی

اؤلمامازلیقدیر.


معلوم گونون معلوم یئرین معلوم ساعاتیندا

گؤروشه جکدیک

اؤلمادی.


یا سن گلمدین یا من

یا هر ایکیمیزده.

گؤروشلر آیریلیقین اؤن سؤزودور!